گهگاهی از اعماق وجودم فریاد میزنم، آنگاه آرام و در سکوت می خندم و سپس بر حال خود.
گریه میکنم، آیا سزای دوری از تو دیوانگیست؟
قــلبم می کـــوبد ؛
نفـــَسم تـــنگ می شود ،
دســـتانم بــه لـــرزه می افــتند !
مـــن دیگــر کـــشــش خداحـــافظــی نــدارم ....
ببــخشید کــه دیــگر جــواب سلامِ کســی را نمی دهـــم ... !!!
صفحه قبل 1 صفحه بعد